جدول جو
جدول جو

معنی گل تاج - جستجوی لغت در جدول جو

گل تاج
(دخترانه)
تاجی پر از گل
تصویری از گل تاج
تصویر گل تاج
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چل تاج
تصویر چل تاج
مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل تاج
تصویر چل تاج
ویژگی خروسی که تاج بزرگ و پهن و شاخه شاخه دارد، خروس چل تاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چل تاج
تصویر چل تاج
((چِ))
مرغ یا خروسی که تاج بزرگ زیبا و شعبه شعبه دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملک تاج
تصویر ملک تاج
(دخترانه)
ملک (عربی) + بانو (فارسی) شاه بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلک تاج
تصویر فلک تاج
(دخترانه)
فلک (عربی) + تاج (فارسی) مرکب از فلک (آسمان) + تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل فام
تصویر گل فام
گلرنگ، به رنگ گل، هم رنگ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل چای
تصویر گل چای
از اقسام گل محمدی با گل های پرپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلستان
تصویر گلستان
جایی که درخت و بوتۀ گل بسیار باشد، گلزار، گلشن. در شعر گاهی به جهت ضرورت گلستان می گویند، برای مثال گل دگر ره به گلستان آمد / وارۀ باغ و بوستان آمد (رودکی۱ - ۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل دار
تصویر گل دار
آنچه دارای نقش گل و بوته باشد مثلاً پارچۀ گل دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گلستان
تصویر گلستان
محل روئیدن گل، گلزار
فرهنگ لغت هوشیار
دام کوچک، دام (مطلقا) : تا چهره گلگل از می گلفام کرده ای صد مرغ دل اسیر بگل دام کرده ای. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
شیشه های رنگین که در خانه و حمام و تا بدانها تعبیه کنند آینه جامی: روشن بود ز عالم بالا فضای دل گل جام دارد از مه تابان سرای دل. (محسن تاثیر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بازی کند، کسی که رغبت بپرورش گلهای نیکو دارد: ز بس صحن چمن از خنده گلزار خرم شد درو چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن، (عبدالرزاق فیاض)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل ساز
تصویر گل ساز
آنکه گلهای مصنوعی سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلستان
تصویر گلستان
((گُ لِ))
باغ گل، باغی که در آن گل های گوناگون پرورش می دهند، گلشن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلاج
تصویر گلاج
گولانج، نوعی حلوا، نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
نانی است تنک چون گاغذ که از نشاسته و سفیده تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و خورند لابرلا: خوشنویسان قطایف با قلمهای شکر جمله عاجز گشته اند از خط تعلیق گلاج. (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلاج
تصویر گلاج
((گُ))
گولاج. گولانج، نانی است تنک چون کاغذ که از نشاسته و سفیده تخم مرغ پزند و در شربت قند و نبات ریزه کنند و خورند، لابرلا
فرهنگ فارسی معین